صفحه اصلي انجمن سايتثبت نامآرشيو نقشه سايتطراح قالب تماس با ما | ||||||||||
هر که گیرد بهره از فیض درخشان سحر می کشد دست نوازش بر سرش جان سحر آنکه با معبود خود دارد نوا از سوز دل میکند این جسم خاکی را به قربان سحر در پی شب زنده داری لطف حق جوید کسی کز حقیقت بار اندازد به دامان سحر عالمی دارد سحر خیزی که عاشق بایدش تا به دست آرد رموزی از معمای سحر چون گدا شو در بر معبود تا آری به دست سفره ای کو دارد انعامی ز صهبای سحر گفت محسن هر که باشد منتظر بر کوی یار می رود با چشم گریان در بیابان سحر اثر طبع از محسن سیلانی
زمان ارسال:شنبه 18 آذر 1402
نویسنده:محسن سیلانی
بازديد:39
عزیزان بهار جوانی گذشت به مانند تیر از کمانی گذشت به ناپختگی و غرور و خطا نکردیم کامل به حق اقتدا زراه سعادت عقب ماتده ایم که برنفس خود پای ننهاده ایم ولیکن زمان جوانی برفت هوسرانی و حکمرانی برفت رسد پیری و ناتوانی ز راه به غیرازخدا کس نباشد پناه شهیدان چه خوش زندگی داشتند از اول ره بندگی داشتند به میدان نشان ازخدا دیده اند جهاد و شهادت پسندیده اند به جای محبت به دنیا و مال گرفته ز اولاد زهرا مدال اگر پند مولا شود راه ما سعادت فزون است همراه ما برومحسن ازخود مشو ناامید که ازلطف مهدی بگیری نوید
زمان ارسال:پنجشنبه 16 آذر 1402
نویسنده:محسن سیلانی
بازديد:39
ای عارف ربانی ، سردار سلیمانی تو در دل و هم جانی ، سردار سلیمانی رفتی به ره جانان ، شد حاصل ما هجران ای یوسف کنعانی ، سردار سلیمانی گشتی چو شهید ازکین ، خصم تو شده ننگین چشمم شده بارانی ، سردار سلیمانی چون عاشق حق گشتی ، بیگانه ز خود گشتی حق داد تو را خوانی ، سردار سلیمانی با نقشه ی بیگانه ، رفتی تو از این خانه محبوب جوانانی ، سردار سلیمانی در قلب مسلمانان ، گشتی همه جا مهمان سردار دل و جانی ، سردار سلیمانی تنها نه مسلمانان از هجر غمت گریان در قلب جهان مانی ، سردار سلیمانی
زمان ارسال:شنبه 18 شهریور 1402
نویسنده:محسن سیلانی
بازديد:13
چه میشود که ز لطفت نظربه من بنمایی به یک نگاه غم ازحال زارمن به زدایی عزیز فاطمه هستی که شیعیان زفراقت تمام عمر به راهت نشسته تا که بیایی دراین زمانه که ظلم است در جهان حاکم بیا که عقده زکار جهانیان بگشایی دلم گرفته زدوران و نیست همدم راهی فقط تویی که به درد دلم همیشه دوایی زبس گناه نمودم ،خجل به نزد توهستم بریز می زمحبت به جام کهنه قبایی همیشه خواهش درماندگان بود به بزرگان که از کرم بنمایند لطف ، بهر گدایی کنیم سرمه ی چشمان خود غبار رهت را عیان نمای جمالت ، بیا امید رهایی دل غمیده ی محسن شد از فراق ، مکدر کجا رود به که گوید غم فراق و جدایی اثر طبع از محسن سیلانی
|
دسته بندی
بیانات رهبری
سخنرانی ها و پیامها خبری فرهنگی سیاسی اقتصادی مناسبت ها نظامی سپاه پاسداران متفرقه علمی انتخابات انتخابات ریاست جمهوری انتخابات شورای شهر انتخابات مجلس خبرگان رهبری مجلس اقدامات مجلس بیانات امام خمینی (ره) بیانات امام خمینی (ره) معارف معارف اسلامی قوه قضاپیه اقدام قوه قضاییه برجام اقدامات برجامی مقاله و تحلیل مقالات و تحلیل ها اداری اقدامات اداری و اجرایی ریاست جمهوری اقدامات ریاست جمهوری حوزه های علمیه علمای اصفهان پزشکی تخصصی عمومی ورزشی فوتبال والیبال شعر از شعرای معاصر مرحوم محمد علی سیلانی متخلص به شهدی محسن سیلانی بناهای تاریخی اصفهان مدارس علمیه تاریخی اصفهان اطلاعیه ها اطلاعیه های مناسبت ها پزشکی دارو آخرین مطالب
مطالب تصادفي
نویسندگان وبلاگ
|